اسـلامى وب
مردان خدا، خدا نباشند. . .                                         يك دم ز خدا، جدا نباشند. . .
قالب وبلاگ
نظر سنجی
مطالب islamiweb را چگونه ارزيابى مى كنيد؟
جستجو

آخرین ارسال های انمن

عمرفاروق: به اندیشه مولوی عمر فاروق از آنکسانی بود که همه عمر را کمر بسته در خدمت پیامبر حاضر بود و به قولی عمر به مانند شمشیر بران و برهنه ای در دستان رسول بود که در صورت امر آن حضرت بدون تامل به اجرا می آمد:



ادامه مطلب

درباره : حكايات صحابه , اشعار و ابيات اسلامى ,
برچسب ها : حضرت عمر فاروق , حضرت فاروق اعظم ,
بازدید : 443
[ 1393/01/02 ] [ 1393/01/02 ] [ محمدعمر ]
عثمان پسر عفان نزد مولوی معروف است به همان لقب که وی با ازدواج با دو نور چشم رسول خدا صلی الله علیه وسلم  آن را کمایی کرده که صاحب دو نور یا ذی النورین گفته می شود و مولوی در این موضع چنین فرموده است:

ادامه مطلب

درباره : حكايات صحابه , اشعار و ابيات اسلامى ,
برچسب ها : حضرت عثمان , ذي النورين , داماد رسول الله ,
بازدید : 306
[ 1393/01/02 ] [ 1393/01/02 ] [ محمدعمر ]
علی مرتضی: حکایت عمر و علی در سراسر مثنوی و دیوان شمس آمده است و مولوی این دو را در هر جایی در نمایه های ادبی، اجتماعی، اخلاق، عدالت، شجاعت و فداکاری و در ابیات پراکنده و قصائد جدا گانه گنجانیده است. و اما سخن از مرتضی علی شیر خدا- افتخار

ادامه مطلب

درباره : حكايات صحابه , اشعار و ابيات اسلامى ,
برچسب ها : حضرت علي مرتضى , شير خدا , فاتح خيبر ,
بازدید : 297
[ 1393/01/02 ] [ 1393/01/02 ] [ محمدعمر ]
اویس قرنی  ازعارفان بزرگ زمان خود که معاصر با رسول اکرم(ص) بود که در یمن زندگی می‌کرد و در طول حیات خود هرگز نتوانست با پیامبر دیداری داشته باشد و ایشان در باره‌ی این عارف بزرگ چنین می‌فرمایند: نفس رحمان از جانب یمن همی‌ یابم و نیز می‌فرمایند که در فردای قیامت حق تعالی هفتاد فرشته بیافریند در صورت اویس تا اویس در میان ایشان به عرصات برآید و به بهشت رود. تا هیچ آفریده واقف نگردد_الاّ ماشاالله_ که اویس در میان کدام است که در سرای دنیا، حق را در زیر قبه نور تورای ماند که «اولیایی تحتَ قِبابی، لایَعرَفَهُم غَیری».   باز خواجه انبیاء

ادامه مطلب

درباره : حكاياتى از زندگى سلف صالح ,
برچسب ها : اويس قرني , سهيل يمني ,
بازدید : 267
[ 1393/01/02 ] [ 1393/01/02 ] [ محمدعمر ]

پیامبر خدا (ص) به أسماء دختر ابوبکر رضی الله عنهما فرمود:

«لَقَد أبدلک الله بنطاقِکِ هذا نطاقین فی الجنة» (رواه الزبیر بن بکار)

«خداوند در عوض این کمربند، در بهشت به تو دو کمربند عنایت فرمود.»

اسم او اسماء، دختر ابوبکر صدیق و از بانوان صحابی مشهور است.

ایشان بیست و هفت سال قبل از هجرت به دنیا آمد.

این بانوی بزرگوار از چند جهت صاحب کرامت و شرافت است، چرا که تمام اعضای خانواده اش صحابی بودند، پدرش ابوبکر، خواهرش عایشه، همسرش زبیر و فرزندش عبدالله بن زبیر.

و از جانب رسول خدا به تحفه‌ای ارزشمند دست یافت که همان لقب ایشان یعنی «ذات النطاقین» بود. از آن روز به بعد، اسماء با ذات النطاقین مشهور و شناخته شده است. اسماء در حالی که چهارده سال داشت، هفدهمین نفر بود که به دین اسلام مشرف گردید

و جزء سابقین اولین به شمار می آید.

ایشان با رضایت خاطر و با آگاهی خاص و با جان و دل، آیین مبارک اسلام را پذیرفت.

اسماء با آراسته شدن به نور ایمان عمرش را سپری کرد و در منزل پدرش که پناهگاه و مأمن همیشگی پیامبر خدا بود، پندها و درس های فراوانی آموخت، و مبادی و اصول اسلام را از سرچشمه‌ی پاک خود یعنی، زبان و کلام مبارک آن حضرت دریافت کرد و آیین اسلام با خون و گوشت و استخوانش عجین گردید.

مادر او و برادرش عبدالله «قتیله بنت عبدالعزی» از قبیله بنی عامر بن لوی بود که از ابوبکر جدا شد و بچه هایش را ترک گفت، بعد از او ابوبکر (رض) با «ام رمان» ازدواج کرد و از او صاحب دو فرزند، عایشه و عبدالرحمن شد که این دو، خواهر و برادر ناتنی اسماء بودند.

اسماء خواهرش عایشه را با تمام وجودش دوست می داشت و با مهر مادرانه و عشق خواهرانه از او مراقبت می کرد.

مسئولیت سنگین امور منزل و دعوت و تبلیغ دین اسلام باعث شدند اسماء دیرتر از رسم معمول آن زمان ازدواج کند.

زمانی که پیامبر (ص) همراه ابوبکر هجرت کردند و برای چند روزی به غار ثور رفتند، اسماء هر چند کم سن و سال بود ولی با هوشیاری و تیزهوشی خود این راز را مخفی نگه داشت و باعث موفقیت بنیان اصلی هجرت و فراهم ساختن زمینه‌ی مساعد آن شد. و درایت و فهم ایشان در برخورد با فرعون، قریش، ابوجهل، بیش از پیش هویدا است.

آن هنگام که صدای کوبنده و بی وقفه‌ ای سکوت در منزل ابوبکر را برهم زد و فریاد خشونت آمیز ابوجهل، قلب کوچک اسماء را کمی نگران کرد، ولی آرامش و استقامت خود را بازیافت و با صلابت تمام در را باز کرد، چهره‌ی عبوس ابوجهل جلوی در، ایشان را غافل گیر نساخت و حتی به چشمان پر از شرارت او توجهی نکرد در حالیکه از اسماء سوال کرد: دختر! پدرت کجاست؟ اسماء با آرامش و اطمینان پاسخ داد و گفت: نمی دانم.

در این هنگام ابوجهل سیلی محکمی در گوش اسماء نواخت به طوری که گوشواره از گوشش افتاد ولی این بانوی شجاع از جلوی در تکان نخورد و مانند سد محکم در جای خود ایستاد و ابوجهل با حالت خواری و شکست رویش را برگرداند و از آنجا رفت.

پس از آن ابوقحافه ـ پدر حضرت ابوبکر (رض) ـ که سالخورده و نابینا و مشرک و بت پرست بود، در را کوبید، اسماء با او نیز با فهم و درایت تمام برخورد نمود.

ابوقحافه سخنان بیهوده بر زبان جاری کرد، و سعی کرد از محل پیامبر و پسرش ابوبکر، اطلاع یابد و با خشم و عصبانیت گفت: من اطمینان دارم که ابوبکر حتی یک درهم نیز برای شما باقی نگذاشته و خود و خانواده اش را بدبخت کرده است،

در اینجا هوش سرشار اسماء دوباره نمایان می شود فوراً به ام رومان و عایشه اشاره کرد که چیزی نگویند و خطاب به ابوقحافه گفت: پدر بزرگ من! تو اشتباه می کنی پدرم پول زیادی برای ما گذاشته است، کیسه ای را که پر از سنگ ریزه بود آورد و تکان داد، صدای سنگریزه ها شبیه صدای پول بود.

با رفتار زیرکانه‌ی اسماء خشم ابوقحافه فرو نشست و آرام شد و از آنجا رفت.

اسماء مدتی قبل از هجرت، با «زبیر بن عوام بن خولید» پسر عموی پیامبر (ص) ازدواج کرد و از او باردار شد و در قبا وضع حمل نمود و اولین کودک مسلمان را به دنیا آورد،پیامبر او را عبدالله نام نهاد و ولادتش را مبارک خواند.

این بانوی عالیقدر در جنگ جمل شرکت نمود و در رکاب حضرت عایشه، طلحه و زبیر حرکت کرد، ولی در دوره تشدید اختلافات حضرت علی و معاویه جانب سکوت و بی طرفی را اتخاذ نمود.

غم از دست دادن شوهرش آن هم نه در میدان جنگ، بلکه با خیانت «ابن جرموز» به شدت ایشان را رنجیده خاطر ساخت.

همچنین زخمی شدن پسرش در جنگ جمل و خونریزی و بی هوش بودنش، غمی دیگر بر صفحه‌ی قلبش نشاند.

ولی  همه‌ی اینها باعث نشدند اسماء رسالت خود را، که همان تلاش همبستگی ایشان در راه تبلیغ آیین اسلام و دعوت به سوی آن بود، فراموش کند.

اسماء در همه‌ی احوال فرزندانش را بر پایبندی به اسلام و شریعت الهی در نیات و گفتار و انجام همه‌ی امور، سفارش کرد.

یکی از زنان مؤمن و پارسا و خدا ترس بود و در تمامی کارها تسلیم قضا و قدر و خواست خداوند بود.

زمانی که پسرش عبدالله شهید شد حجاج بن یوسف پیکر او را به دار آویخت تا احساسات اسماء جریحه دار شود و نزد او برود و او را التماس کند، ولی این بانوی قوی و شجاع از این کار خودداری نمود.

هر روز زیر آن درخت که پیکر عبدالله به دار آویخته شده بود، می رفت و برای او دعا و طلب مغفرت می کرد.

وقتی حجاج دید در مقابل اقتدار و شخصیت ایمانی اسماء چاره ای جز تسلیم ندارد، پیکر عبدالله را پایین آورد و به آرزوی شوم و پلید خود نرسید.

اسماء نیز چند روز بعد، دار فانی را وداع گفت و جان به جان آفرین تسلیم نمود.

رحمت و مغفرت خدا بر اسماء ذات النطاقین باد که به حق نمونه ی مادری است که می توان به او اقتدا کرد و الگوی والا و پاکیزه ای است که برای همیشه زنده می ماند.



درباره : حكايات صحابه ,
برچسب ها : اسما بنت ابابكر , حضرت اسماء , ذات النطاقين ,
بازدید : 262
[ 1393/01/02 ] [ 1393/01/02 ] [ محمدعمر ]

دوستان ایماندار ای کسانی که خود رو از امت اسلام و پیرو راه و منهج این شاگردان می نامید. بخوانید و بعدش کمی فکر بکنید و این سوال رو از خودتون بپرسید. که امروز شما کجایی این مکتب قرار گرفتین؟

بخوانید.. بعد از غزوه ی ذات الرقاع رسول الله صلی الله علیه وسلم لشکر اسلامی را در جای فرود آورد تا استراحت کنند، سپس جهت اجراءات امنیتی لازم، یک نفر از مهاجرین (عمار بن یاسر رضی الله عنه) و یک نفر از انصار (عباد بن بشر رضی الله عنه) را جهت حراست مکلف ساختند.

وقتی آن دو جهت ادای وظیفه ی سپرده شده از جانب رسول الله صلی الله علیه وسلم بیرون شدند، فرد انصاری برای برادر مهاجر خود گفت: کدام قسمت شب را دوست داری به جای تو نگهبانی کنم، اول شب یا آخر آن؟ مهاجر گفت اول شب را.

مهاجر خوابید، و انصاری به نماز ایستاد؛ مردی از دشمنان آمده، عباد بن بشر را به نماز ایستاده دید؛ تیر به طرف او رها کرد؛ عباد تیر را از بدنش کشیده نماز را ادامه داد؛ جاسوس تیر دوم را انداخت نمود؛ آن را نیز از بدن خود خارج کرد؛ تیر سوم را پرتاب نمود؛ عباد بن بشر رکوع و سجده نمود.

در آن هنگام رفیق مهاجرش بیدار شد وقتی دید از بدن انصاری خون روان است گفت: سبحان الله! چرا در وقت اصابت اولین تیر مرا بیدار نکردی؟! انصاری گفت: سوره یی از قران را می خواندم و دوست نداشتم آن را پیش از این که تمام شود قطع نمایم،

وقتی دیدم پی در پی تیر اندازی می کند به رکوع رفته نمازم را تمام نمودم و تو را بیدار کردم؛ قسم به خدا اگر خوف ضایع شدن سنگری نبود که رسول الله صلی الله علیه وسلم مرا به حفاظت آن امر نموده حاضر بودم جانم برآید اما آن سوره قطع نشود.



درباره : حكايات صحابه ,
برچسب ها : نماز عشق , ذات الرقاع , عباد بن بشر ,
بازدید : 308
[ 1393/01/02 ] [ 1393/01/02 ] [ محمدعمر ]
رنج هاي امام سفيان ثوري   از جمله ي مهم ترين علماي رباني در جامعه ي اسلامي، راهنمايي مردم، تعليم و روشنگري در مورد حقايق، وعظ و ارشاد مردم و بازداشتن آنان از باطل مي باشد و در اين بين امر به معروف و نهي از منکر همچنان از مهم ترين بخش هاي اين وظيفه ي خطير و مقدس مي باشد. امر به معروف و نهي از منکر محور اصلي دين است که باقي مسائل ديني بدورش مي گردند و تمام پيامبران و انبياء براي اين مهم فرستاده شده و براي همين امر بازار بهشت و دوزخ برپاشده

ادامه مطلب

درباره : حكاياتى از زندگى سلف صالح ,
برچسب ها : سفيان ثوري ,
بازدید : 287
[ 1393/01/02 ] [ 1393/01/02 ] [ محمدعمر ]

سه تفسیر سکینه علامه آلوسی رحمة الله علیه در تفسیر روح المعانی ( ج 11 ص 25 ) برای سکینه سه تفسیر بیان فرمودند:

1 ــ هِیَ نُورٌ یَستَقِرُّ فِی القَلبِ : ضمیر ( هِیَ ) به طرف سکینه راجع است چونکه سکینه مؤنّث است هم ضمیر ( یَستَقِرُّ) به طرف ( نُورٌ) راجع می شود و ( یستقرُّ) فعل واحد ( مذکّر ) غائب مضارع ( در اینجا ) استعمال می شود ـ

یعنی سکینه نوری است که در قلب مؤمن مستقرّ می شود (قرار می گیرد)

در همین مورد حضرت مولانا شاه محمّد احمد (رح) می فرمایند : شکـرکاین درد دلم شد مستقلّ این دلم شاید شدست اکنون ، دل چنین نباشد که آن نور در مسجد با او بوده و در بازارها خاتمه یابد ، نه بلکه در بازارها ، کارخانه ها و در لندن ، آلمان و ژاپن هم آن نور با او می ماند . نور در قلبش استقرار می یابد . یعنی قرار می گیرد . بر روی زمین در هر جایی هم که باشد آن نور همرایش می ماند

آه ! خواجه عزیز الحسن مجذوب رحمة الله علیه چه شعر عجیبی فرمودند ! چه شعر نفیس و خوبی ! می فرمایند :

می گردم و در دل یـار مهمـان کرده

این روی زمین کوچه ی جانان کرده

تمام زمین برای عاشقان خدا کوی دلبر است و کوی دلبرِ عاشقان دنیوی (مجازی) کوچه ای گندیده ، بدبو و متعفّن می باشد ( یعنی محل ادرار و مدفوع ) دوست خدا همان شخصی است که نورش مستقرّ باشد در تمام عالم آن نور با او باشد .

اینچنین نیست که دختران آلمانی و ژاپنی را دیده در آنجا ایمانش خاتمه یابد . و تسبیح در جیب گذاشته و نظر بر نمکین گمارد ( بلکه در آنجا هم کاملا چشمها را حفاظت کرده ، نور قلبش محفوظ می ماند .)

پس تفسیر اوّل این است که آن نور در قلب قرار می گیرد و علامتش این است که صاحب نور در هیچ حالتی از الله(جلّ جلاله) غافل نمی شود همین را سکینه گویند و این نور چگونه حاصل می شود ؟

طریقه یِ حصول و حفاظتِ نورِ سکینه از ذکر خدا و تقوا حاصل می شود بشرطیکه این نور ضایع نشود اگر نه تانکر را از آب پر کنید لیکن شیر آب را هم باز بگذارید تمام آبها بیرون می رود همچنین با ذکر الله قلب پُر نور شد لیکن گناه هم کرد تمامی آن نور از بین رفت لهذا همراه ذکر اهتمام تقوی هم ضروری است .

علامت دوّم نزول سکینه تفسیر دوم : ( و بِه یَثبُتُ عَلَی التَّوَجُّه اِلَی الْحَقِّ ) خاصیّت آن نور سکینه اینست که خداوند متعال آن را بر هر دلی که نازل کند ، آن دل در هر لمحه یِ حیات و در هر نَفََس بسوی الله جلّ جلاله متوجّه می ماند ، حتّی یک نَفَس هم اگر بخواهد غافل شود نمی تواند . به فراموشی سپارم باز می آید به یاد "و بِه یَثبُتُ عَلَی التَّوَجُّه اِلَی الحَقِّ " ضمیر(بِه) به طرف نورٌ راجع می شود یعنی ببرکة هذا النّور ، یعنی به برکت این نور هر وقت توجّهش به طرف حقّ تعالی قائم می ماند

و معنی ثبوت چیست ؟ (ثُبُوْتُ الشَّیءِ بَعْدَ تَحَرُّکِهِ) در چیز متحرّک سکون پیدا شود به آن ثبوت گویند (وَ بِه یَثبُتُ عَلَی التَّوَجُّه اِلَی الحَقِّ) توجّهش هر وقت به طرف حقّ تعالی می ماند حتّی برای یک لمحه هم از خدای خود غافل نمی شود این همان مقامی است که به آن نسبت گفته می شود وقتی که نسبت قائم شد حالا نمی تواند خدا را فراموش کند حالا اگرخواسته باشد فرارکند ، باز هم نمی تواند درمورد نسبت ،

حضرت مولانا محمّد احمد (رحمة الله علیه) ، شعر عجیبی دارند ، چگونه معلوم شود که این شخص صاحب نسبت شده است ؟می فرمایند :         

نسبت آن است که از کوچه ی یار                  

نتوانی که بیابــی رهِ بیرون رفتن

بدانید: آن شخصیکه صاحب نسبت شده ، که اگرخواسته باشد ازخدا فرار هم بکند باز هم نتواند اگرخواسته باشد که او را به فراموشی سپارد باز هم نتواند که او رافراموش کند و از یاد ببرد اصلا براین قادر نباشد که یک نَفَس بدون الله زندگی کند .

علامت سوّم حالا تفسیر سوّم را بشنوید : اینها علامات سکینه اند (یَتَخَلَّصُ عَنِ الطَّیْشِ ) یعنی چنین شخصی از بی سکونی وپریشانی نجات می یابد و دلش برای همیشه راحت می شود وقتیکه مصیبت و پریشانی ای بیاید ، دو رکعت(نماز) خوانده در پیشگاه الله جلّ جلاله گریسته دلش آرام می گیرد. آلام روزگار را تو آسان نمـوده ای غمهای رسیده را غم جانان نموده ای من هم (در این مورد) شعری دارم :

هر لمحه ی حیات که ز عمرم بگذشت

متّکـــی بر لـــذّت نام تــو بُـــود

اگر ارتباط با الله جلّ جلاله نباشد ، مردم چگونه زندگی می کنند ؟ اهل الله بر زندگی شان تعجّب می کنند! (یَتَخَلَّصُ عَنِ الطَّیْشِ) تَخَلُّص چه معنایی دارد ؟ یعنی خلاصی می یابند از بی سکونی

علامه آلوسی(رح) طیش را تفسیر فرموده اند (کَالْکَلْبِ الطَّائِشِ) مانند سگ دیوانه لایَقْصِدُ فِی الْمَشْیِ سِمْتًا وَّاحِدًا ) سگ دیوانه به یک سمتی مستقیم نمی رود بلکه گاهی به طرف راست وگاهی به طرف چپ می رود هرگاه سگی این چنین راه برود بدانید که آن سگ دیوانه (هار) است پاچه را بالازده فرار کنید ،

می فرماید : کسی که الله جلّ جلاله این نور را از آسمان در دلش نازل نمی کند ، او به سگ دیوانه می ماند او به هر دری دزدیده می نگرد (سر خود را در هر خانه ای داخل میکند ومخفیانه) هر آپارتمانی را نگاه میکند وقتی که از راهی عبور می کند از زیرچشم ، مانند سگ دیوانه به راست وچپ می نگرد که شاید چشمش به شکل نمکینی بیفتد ـ او بر شاید عمل می کند (در زندگی اش) آرامش وسکونی نیست

من در کودکی شعری خوانده بودم زمانی که هنوز بالغ هم نشده بودم از این ، طبع مرا می توانید تخمین بزنید که یک بچه یِ نابالغ و چنین شعری را حفظ کند که تا به حال از ذهن بیرون نشده و( آنرا فراموش نکرده ام) آن چه شعری است ؟

هَوَسَش هست که هر روز چشد ذائقه ای                        

در به در می نگرد گشت کنان بی عاری

در زمان کودکی عادت داشتم که هر وقت مادرم مرا برای خریدن سبزی ، فلفل و غیره می فرستاد من آنها را آورده نزد اجاق در(آشپزخانه) می گذاشتم (ومی گفتم )که بفرمایید و آن کاغذ هایی را که در آنها فلفل و سبزی پیچیده شده بود نگاه می کردم که(آیا) شعری در آنها نیست ؟ من از کودکی به شعر علاقه خاصّی داشتم چرا که غالبا مردم کتابهای کهنه را به مغازه داران می فروختند و آنها هم سبزیجات و غیره را در آن کاغذها پیچیده ، به مشتریها می دادند یکبار در وقت نگاه کردن به آن کاغذها چنین شعری پیدا شده بود .

هَوَسَش هست که هر روز چشد ذائقه ای

در به در می نگرد گشت کنان بی عاری   

مردم بی حیا اینچنین زندگی می کنند ـ این شعرِ آن زمانه ای است که اختر هنوز بالغ هم نشده بود لیکن وقتیکه خورشید می خواهد طلوع کند پیش از آن آسمان سرخ می شود بر آسمان من هم سرخی آمده بود یعنی ما تمام آن چیزها را خوب می فهمیدیم لهذا این شعر را حفظ کردم که برای حفاظت نظر مفید است .

این تفسیر سکینه را شما شنیدید حالا من در عرض چند دقیقه (لِیَزْدَادُوْا اِیْمَانًا مَعَ اِیْمَانِهِم) را تفسیر می کنم.

نزول سکینه ذریعه ی ازدیادِ ایمان یعنی نسبتِ خاصّه است الله تعالی می فرماید که به این خاطر بر دل مومنان سکینه را نازل می کنم (لِیَزْدَادُوْا اِیْمَانًا مَعَ اِیْمَانِهِم )تا که به ایمانِ سابقشان ، ایمان (دیگری) افزایش یابد چونکه قبلا هم ایمان بود لیکن معلوم شد که بعد از اینکه نور سکینه ، در دل داخل شد ، ایمانی مستزاد و اضافه بر ایمان سابق به ایشان عطا می شود .

در تفسیرش حکیم الامّت مجدّد الملّت مولانا اشرفعلی تهانوی رحمة الله علیه می فرمایند : که پیش از عطا شدن نور سکینه ایمان سابقش چه بود ؟ نامش : ایمان عقلی ، استدلالی و موروثی بود یعنی قبلا ایمان بر مبنای عقل بود که به عقل الله جلّ جلاله را می شناخت و استدلالی بود که با دلایلی خدا را باور داشت به دلایل بر وجود الله جلّ جلاله استدلال می کرد و موروثی که پدر و مادر مسلمان بودند به همین خاطر ما هم مسلمانیم گوشت گاو خورده مسلمانیم ( یکی از علامتهای مسلمانان در هندوستان خوردن گوشت گاو است چونکه هندوها گوشت گاو نمی خورند ) لیکن وقتیکه نور سکینه عطا می شود این ایمان عقلی ، استدلالی و موروثی به ایمان ذوقی ، حالّی و وجدانی تبدیل می شود .

ایمان ذوقی چیست ؟یعنی لذّت را در دل می چشد که خدای من چگونه است دل لذّت می برد دل لذّت قربِ الله جلّ جلاله را می چشد ـ ذوق به معنی چشیدن است و ایمان حالّی آن است که ایمان در دل فرود آید در ( حالٌّ ) لام مشدّد است به معنی فرود آمدن است .( در این مرحله) او برای شناخت الله جلّ جلاله به هیچ گونه استدلالی نیاز ندارد . بلکه ایمان در دل حالّ می شود (حلول می کند و فرود می آید) او الله را در دل احساس می کند و ایمانِ وجدانی نصیب می شود وجدان به معنی یافتن است یعنی الله را در دل می یابد باز عالَمِ غیب برایش اسمًا عالَم غیب می باشد(نه حقیقتًا چرا که) او با چشمهای دل ،گویا هر وقت الله جلّ جلاله را می بیند ،

حضرت مولانا شاه محمّد احمد رحمة الله علیه چه تعبیر زیبایی از آن را در دو شعر خود بیان فرمودند :                                                   

این حجاب و پـرده غایب مـی شـود

جای غیـب مشهـود نائب مـی شـود

دل در احساسش بُوَد عرشِ بریــن

ویــن ملاقاتش چه جالب مـی شود  

این کیفیت ایمانی را علّامه ابن حجر عسقلانی رحمة الله علیه در شرح بخاری چنین تشریح فرمودند : (اَن یّغلِبَ عَلَیهِ مُشَاهَدَهُ الحَقِّ بِقَلبه حَتّی کَانَّهُ یَرَاهُ تَعَالَی شَأنُهُ بِعَینِه) ( فتح الباری . ج 1 ص 120 ) یعنی مشاهده حقّ چنان بر قلب غالب ومستولی می شود که گویا الله تعالی را با چشم می بیند .

وقتی که دل ، الله را می یابد ، لذّت قرب الله را چشیده و الله تعالی را در دل احساس می کند ، از غلبه قرب حقّ این آسمان هم برایش حجابی نمی باشد در این مورد از اختر یک شعری است که به شما خطاب می کند . گَه گذرد بر دل من ، غمــی که از کرامتش پرده ی غیب کنار رفت ، رَوَم به عالم شهود تمثیل ایمان عقلی ، استدلالی ، موروثی و ایمان ذوقی ، حالّی و وجدانی مثال این کیفیّت ایمانی در قلب ، همانند یک رودخانه ای است که آب ندارد ، خشک است و گرد و غبار درآن حرکت می کند ، دراین وقت رودخانه چگونه بر آب ایمان می آورد ؟ با عقل و با استدلال ، از دیگر رودخانه ها شنیده که آب چنین (وچنان) می باشد( این را ایمان عقلی و استدلالی و موروثی گویند ).

لیکن وقتی که آب به درونش می آید در آنوقت ایمانش چه نوع ایمانی می باشد ؟ ذوقی ، حالّی و وجدانی باز او دلیلی نمی طلبد . که دلیل وجود آب را می خواهم او خواهد گفت که سینه من سرشار از آب است و آب در آن جریان دارد و سردی من تا مسافت دور می رود من آب را در خود احساس می کنم و می یابم من چه نیازی به دلیل دارم ؟ هر رودخانه ای که آب دارد خنکی اش تا جاهای دور و دراز می رود ازمسافت یک کیلومتری ، خنکیِ هوا خبر می دهد که در همین نزدیکیها در جلوی ما رودخانه است .

همچنین در قلب ، اوّل ایمان عقلی واستدلالی می باشد که به عقل ، استدلال و به شنیدن از دیگران ، برالله جلّ جلاله ایمان می آورد . لیکن بعد از عطا شدنِ نور سکینه حالا همان ایمان ، به ایمان ذوقی ، حالّی و وجدانی تبدیل می شود بگونه ای که او قرب الله جلّ جلاله را در دل خود احساس می کند .

الله تعالی را در دل می یابد این کیفیت احسانی را حضرات صوفیه ، به نسبت تعبیر می کنند ( یعنی به این نوع ایمان و این کیفیّتِ احسانی ، نسبت می گویند و کسی که دارای این کیفیت باشد به او صاحب نسبت گفته می شود ) وقتیکه در یک منطقه ، بنده ای صاحب نسبت (ولیّ الله) می شود ، خنکی اش تا جاهای دور و دراز می رسد فیضش به مناطق دور می رود و هزاران بنده از فیض صحبتش ولیّ الله یعنی دوست خدا می شوند

در آیه (لِیَزْدَادُوْا اِیْمَانًا مَعَ اِیْمَانِهِم) به اصطلاح صوفیه ثبوت نسبت خاصّه است .

دلیلِ نقلیِ نزولِ سکینه با ذکر الله و یک علم عظیم، حالا این ایمان ذوقی ، حالّی و وجدانی یعنی نسبت خاصّه مع الله ، چطور حاصل می شود ، آنرا بیان می کنم و این یک علم عظیمی است که حقّ تعالی فقط به فضل خود در بنگلادش به اختر عطا فرمود .در مسلم شریف روایتی است که : (لا یَقعُدُ قَومٌ یَذکُرُونَ الله الّا حَفَّتهُمُّ الْمَلائِکَةُ) وقتی که قومی به ذکر الله تعالی مشغول می شوند ، فرشتگان ایشان را در بر می گیرند ترجمه عاشقانه اش این است که ملاقات ذاکرین با فرشتگان صورت می گیرد به این صورت ، مصاحبت (وهمنشینی) مخلوق خاکی با مخلوق نوری نصیب می شود و به برکت این صحبت ، امید است که اخلاق پاک فرشتگان وذوق عبادتشان به قلبهای بندگانِ خاکی منتقل شود .

انعام دوم ذکر : (غَشِیَتهُمُ الرَّحمَةُُ ) رحمت خدا ایشان را می پوشاند ترجمه عاشقانه اش این است : که رحمت الله جلّ جلاله ذاکرین را درآغوش خود گرفته ، نوازش می کند . همانگونه که مادر ، از غلبه رحمت و شفقت ، کودک را به سینه اش چسبانیده و با دو دستش او را می پوشاند و در وقتی که رحمت و شفقتش بیشتر به جوش می آید ، سر و گردن خود را بر بچه می گذارد باز وقتیکه که از آن هم بیشترمحبّت می کند ، او را با چادرش کاملا می پوشاند و نوازش می کند در آنوقت او (کودک) مجسّمه ی غلبه یِ رحمتِ مادر می شود .

پس تعبیر عاشقانه ترجمه (غَشِیَتهُمُ الرَّحمَة ) این است که رحمت خداوند متعال اهل ذکر را نوازش کرده در آغوش خود می پوشاند .

انعام سوم : نَزَلَت عَلَیهِمُ السَّکِینَةُ : که بر ایشان ( اهل ذکر ) سکینه نازل می شود این همان سکینه ای است که خداوند متعال در این آیت بیان فرموده است (هُوَ الَّذِی اَنزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ المُومِنِینَ) که تفسیرش را هم اکنون برای شما بیان کردم .

و اینکه سکینه را چرا نازل کرد ؟ می فرماید : (لِیَزْدَادُوْا اِیْمَانًا مَعَ اِیْمَانِهِم) تا که ایمان تازه ای به ایمان قبلی شان افزوده شود ، این آیت شریفه و حدیث مبارکه را با هم جمع کرده ، آن علم عظیمی را که خداوند متعال عطا فرموده ، آنرا می خواهم عرض کنم که نزول سکینه به (هنگام) ذکر منصوص بالحدیث است و بر آمدن سکینه ، ازدیاد ایمان ، منصوص بالقرآن است معلوم شد که برای ذکر سکینه لازم است و برای سکینه زیادتِ ایمان لازم است .

پس ذکر الله ذریعه یِ ازدیاد و ترقّی ایمان یعنی ذریعه یِ حصول نسبت خاصّه مع الله است .

وَ اخِرُ دَعوَانَا اَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعلَمِینَ.وصَلَّی اللهُ تَعَالَی عَلَی خَیْرِ خَلْقِهِ مُحَمَّّدٍ وَّالِه وَصَحْبِهِ اَجْمَعِیْنَ بِرَحْمَتِکَ یَا اَرْحَمَ الرَّاحِمِیْنَ .  

ذکـر ز اسباب عطای نسبت است

استــدام آن بـقـای نسبــت است

شیخ اختـر گفت ما را ایـن نکـات

حاصــل آن ارتقــای نسبت است

مترجم: مولانا عبدالناصر شیرین کام به نقل از: www.ehyae-sonnat.persianblog.ir



درباره : مقالات اسلامى ,
بازدید : 335
[ 1393/01/01 ] [ 1393/01/01 ] [ محمدعمر ]

نام ونسب: محمد بن ادریس بن عثمان بن شافع بن سائب بن عبید بن عبد یزید بن مطلب بن عبد مناف؛کنیه اش ابو عبدالله و لقبش «ناصرالسنه» میباشد.

نسب امام شافعی (رح)با رسول الله صلی الله علیه وسلم در ((عبد مناف)) بهم می پیوندد, چون جد اعلی ایشان (شافع)بود به شافعی مشهور گشت .

ولادت: امام شافعی (رح)درنزدیکی بیت المقدس در نقطه ای به نام غزه یا ((عسقلان))در سال 150 ه ق. چشم به جهان گشود ؛

چون به سن دو سالگی رسید؛ والدینش مکه مکرمه را جهت سکونت اختیار نمودند؛بدین خاطر وی در مکه مکرمه پرورش یافت ؛

امام شافعی در کوچکی ؛پدرش را از دست داد و تحت کفالت مادرش قرار گرفت.

جدش شافعی در روز بدر پرچمدار بنو هاشم بود که سر انجام به اسارت مسلمانان در امد و پس از پرداخت فدیه؛ مشرف به اسلام شد.



ادامه مطلب

درباره : زندگينامه ,
برچسب ها : زندگينامه , امام شافعي , هارون الرشيد , محمد بن ادريس , اسلامي وب ,
بازدید : 249
[ 1393/01/01 ] [ 1393/01/01 ] [ محمدعمر ]
عاشق شدن بر مردنی ها بسیار نادانی و حماقتِ است.
از اینچنین مالک کریمی اعراض و روی گردانی کردن ، و بر آن بی وفایانی جان دادن ،‌ که عاشقان خود را دشنام می دهند درکجا خردمندی است ، من به چه درد دلی درد دلم را دردلهایتان بریزم و در دل خود هم بریزم شما بگوئید که بر مولای کریم (الله جلّ جلاله ) فدا شدن و جان دادن با ارزشتر و قیمتی تر است یا بر آن مردنی ها مردن ( عاشق شدن ) از مردن بر مردنی ها چه چیزی حاصل می شود ؟ نه دنیا در اختیارشان است و نه آخرت سکون دل هم در اختیارشان نیست .
خوب بدانید که در اختیار زیبا رخان نمکین سکون قلب هم نیست
حقّ تعالی در قرآن پاک اعلان فرمود   ـ " اَلَا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ"
ای مومنان سکون دلِ شما را من در دست خود قرار داده ام .
سکون دلتان فقط در یاد من است .
آب شور علاج تشنگی نیست
مولانا رومی ( رح) می فرماید : ای بی انصافان! آیا شما می خواهید در حالت تشنگی به آب شور تشنگی خود را فرو نشانید ؟
ما تشنگی شما را باور داریم لیکن آیا شما با دیدن خوبرویانِ نمکین می خواهید تشنگی شهوت خود را فرونشانید ؟ شما بگویید که از آب شور و نمکین تشنگی زیاد می شود یا فرو می نشیند ؟
آه اینک علوم مثنوی ! می فرماید : نیست آب شــور درمــان عطــــش آب شور علاج تشنگی نیست اگر(نمکِ) چهره های زیبا و نمکین را بچشید(یعنی اگر چشم چرانی کنید) ، تشنگی شدّت یافته سکون و آرامشِ خود را از دست خواهید داد .  
گر چه در دیدن نماید سرد و خوش  
اگر چه این آب در دیدن سرد و خوب معلوم می شود ، لیکن وقتی که بنوشید،یعنی بد نگاهی کرده لذّت حرام کسب کنید ، بی سکونی زیاد شده فشارخونِ روح بالا می زند .
نقطه یِ آغاز سلوک گریختن است از غیر الله
بهمین خاطر خداوند متعال از همان ابتدا به ما فرموده که: ( اِلَّا الله ) را می خواهید پس عمل را از ( لا اِلهَ ) شروع کنید .
نقطه یِ آغاز سلوکِ شما و نقطه یِ آغاز راهِ من این است که قلب را از غیر الله آزاد کنید .(لا اِلهَ) بگویید . تکمیل(لا اِلهَ) ، حصول کامل (الّاالله) شماست تا وقتیکه این غیر الله در دل باشد ( انسان ) نمی تواند خدا را حاصل کند .
برون کن یاد زیبا رخان را ز دل ای مجذوب
خـانـه ی خدا پی عـشق بتـان نـمی بـاشـد  
یک حکمت عجیبِ حرام بودن چشم چرانی نگاه را حفاظت کنید زیرا در نگاه (یک گونه) نشه (و مستی )وجود دارد ، شراب از این جهت حرام است که به سببش عقل غایب می شود .
دیدنِ خوب صورتان و زیبا رخان ، به این خاطر حرام است که از آن یک نشه و مستی پیدا می شود که در اثر آن عقل ضایع می شود باز نه بهشت به یاد می ماند نه الله به یاد می آید نه (نصیحت)شیخ به یاد می آید ونه خانقاه !
جز اینکه به رغبت شدید به محل نجاستها مبتلا شوید از این جهت چشم خود را حفاظت کرده باز مراقبه کنید که نزد این خوبصورتان چیست .
مقامات لذّتِ آنها جایگاههای ادرار و مدفوع اند . لیکن این مراقبه وقتی مفید می باشد که ما حکم خداوند متعال را به جا آورده ، چشم را حفاظت کنیم ور نه بعد از دیدن ، عقل مغلوب می شود و انسان از نشگی و مستی بی وقوف ، احمق و خرِ بین المللی ( خر اینتر ناسیونالیست ) می شود .
بگویید که بی وقوف و خر بین المللی شدن بهتر است یا عاقل شدن ؟ باید عاقل بین المللی شد .
خردمندان چه کسانی هستند:
الله تعالی اُولُوالاَلبَاب یعنی خردمندان را معرفی می فرماید که چه کسانی هستند ؟ اَلّّذِیْنَ یَذْکُرُوْنَ اللهَ قِیَامًا وَّ قُعُوْدًا وَ عَلَی جُنُوْبِهِم ( جزء 4 سوره آل عمران آیه 191)
خردمندان و عاقلانِ بین المللی و اُولُوالْاَلْبَاب کسانی هستند که خداوند متعال را به کثرت یاد می کنند . وقتی که ایستاده اند الله (می گویند) چون می نشینند باز الله و چون پهلو عوض می کنند باز الله خودبه خود بر زبانشان جاری می شود خداوند متعال این دلیل را برای عاقل بودن بیان می فرماید که عاقلان کسانی هستند که خالق و مالکشان و صاحب قدرت و صاحب کرم بسیار بزرگشان ( الله جلّ جلاله ) را هر وقت یاد می کنند .
هیچگاه خدا را فراموش نمی کنند .
این محاوره است که ایستاده ، نشسته و در حالت پهلو عوض کردن ما را یاد می کنند .
مطلب اینست که یک نَفَس هم ما را ناراض نمی کنند و یک نَفَس هم از ما غافل نمی باشند .
مطلبش این نیست که ایستاده خدا را یاد کرد در حالت نشستن هم خدا را یاد کرده و نافرمانی هم می کنند .
از روی لغت نباید ترجمه کرد . قرآن کریم بر(مبنای) محاوره ی عرب نازل شده است مطلبش این است که عاشقانِ من کسانی هستند که هرنَفَسِ خود را بر من فدا می کنند و یک نَفَس هم مرا ناراض نمی کنند .
فرشتگان را قرب ندامتی نیست الآن می خواهم یک شعر درباره قرب ندامت از مولانا شاه محمّد احمد(رح) بسمعتان برسانم می فرماید:
گهـی سرورِ طاعت است و گهی اعتـراف قصـــور است                
آنچـه مَلَک ندارد از آن خبر آن حضور برایم حضور است    
یعنی در میان انسانها آنهایی که اولیاء ودوستان خدا هستند ، خداوند متعال به ایشان چنان قربی عطا می فرماید که فرشتگان هم آنرا نمی دانند یعنی قرب ندامت و اعتراف قصور ، خطایی سر زد الآن نشسته می گرید ـ عبادت کرد ، حج و عمره کرد ، تهجّد خواند ، تلاوت کرد باز شکر ادا می کند که ای الله این احسانِ شماست ، کمال وخوبیِ ما نیست ، توفیق شماست . خطایی سرزد گریه می کند که ای خدای مهربان من امروز مرتکب خطایی شده ،شما را ناراض کردم مرا معاف کنید الآن با تضرّع و زاری می گرید اشکها قطع نمی شود(پی درپی می ریزد) تا جایی که حقّ تعالی باز بر او رحم می فرماید که مبادا بنده یِ من گریسته گریسته به آغوش مرگ رفته بمیرد .
انعام اشک ندامت به برکت این توبه و ندامت باز الله تعالی بر قلبشان سکینه و آرامش را نازل می فرماید تا که بنده ام از شدّتِ غم نمیرد ـ عاشق من از غم نمیرد ـ بقدری ندامت باشد که از گناه متنفّر شود ـ آنقدر ندامت نباشد که مرگ واقع شود خدای تعالی موت عاشقان خود را نمی خواهد ( که فورًا بمیرند و در دنیا نمانند بلکه ) حیات پر سکونِ عاشقانش را خواسته و می خواهد که ایشان را نمونه و ذریعه ای برای زندگی و حیات دیگران قرار دهد .
الله تعالی به عاشقانش چنین زندگی وحیاتی عطا می فرماید که صد ها هزار انسان به ذریعه شان ولیّ الله می شوند ـ
لهذا مولانا شاه محمّد احمد می فرماید : مبادا رسانی به او رنج وغــــم کنون بس کن ای اشک ندامتم مطلب این شعر چیست ؟
برای فهمیدنش فقط لغت کافی نیست بلکه نیاز به ماحول صحبت دارد . مطلبش این است که اینقدر زیاد گریه مکن که بیمار شده بیفتی و تب بیاید و کار دینت خاتمه یابد یا اینقدر فریاد و فغان کرده که موت واقع شود . به اینقدر گریه حکم نشده ایم . خداوند متعال از آن خشنود نمی شود . اینقدر گریه کن که در دلت ندامت طاری شود که در آینده همّت گناه کردن نباشد.
پریشانی نفس بر گریه یِ ندامت و کفّاره ی معصیت نفس بترسد که ای برادر این که خیلی آه و ناله می کند ، ما را بسیار می گریاند و چهار یا شش یا هشت رکعت هم به عنوان جرمانه ادا کند و بر خطاها صدقه هم کند تا که نَفْس بترسد که او را وادار کردی تا اینقدر پول از جیبش خرج کند و اینقدر نمازهای نافله بخواند و اینقدر بگرید ای برادر اینکه معامله مشکلی است ـ از این بهتر است که در آینده اصلا گناه نکنید ـ این ظالم مرا به بلا مبتلا می کند . من که حلوای حرام خوردم ( یعنی گناهی کردم ) او مرا به بلوای حلال مبتلا کرد .
من که حلوای حرام گناه را خورده بودم مگر این سالک و دوست خدا چنین است که مرا به بلوای ندامت و عبادت مبتلا کرد اینکه مرا به بلا مبتلا می کند .
چایی وغیره همه را رها می کند و به نَفْس می گوید که تو خطا کردی ! حالا خوب گریه کن و ده رکعت نمازِ توبه بخوان اگر نه چای هم نمی دهم . یک قطره چای بر تو حرام ، ای نَفْس یک ریال هم به تو نمی دهم چونکه تو خدا را نافرمانی کرده ای .
مثال عجیب پیدا شدن نور تقوی از الهام فجور
مولانا رومی رحمة الله علیه می فرمایند که بعضی از مردم از تقاضاهای گناهانشان مأیوس می شوند می بینند که هر وقت تقاضای گناه هر وقت خیال و ( وسوسه ) گناه کردن ! فکر می کنند که وقتیکه اینقدر مادّه یِ خبیث (گناهان) در ما وجود دارد ، چگونه می توانیم با خدا دوست شویم مولانا رومی(رح) جوابش را می دهند که :
آفتابت بر حدثها می زند   
ای بار خدایا این آفتاب آسمانت ، آفتابی که مخلوق است ، اثرو فیض خود را بر نجاستها می اندازد ـ در جنگلها آنچه گاوان مدفوع می کنند ، فیل هم آنچه مدفوع می کند مقدارش بسیار می باشد ـ هر چند که مقدار سرگینها بیشتر باشد همانقدر آفتاب آسمانت آن را گرم کرده حصّه ای ازآن را در زیر زمین کود رقیقی می سازد که از آن ، گل گلاب و سوسن و ریحان پیدا می شود و حصّه ای بر روی زمین مانده خشک می شود که آن را کَتَم ( سرگین خشک) می گویند ـ آنرا به نانوایی آورده در تنور می سوزانند و بوسیله آن نان می پزند همان کتمهایی که سیاه و بد بو بودند ، در تنور سرخ روی می شوند آن نجاست الآن پاک صاف و سرخ و قرمز می شود و به ذریعه آن نان پخته می شود پس اگر مقدار نجاست کم باشد کتم نازکی درست می شود که برای پختن یک نان هم کفایت نمی کند ـ هر چه مقدارش بیشتر باشد این خورشید خداوند متعال آنرا کَتَمِِ ضخیم و چاقی ساخته که بوسیله آن نانهای بیشتری پخته می شوند.
لهذا هرکسی که در دلش بیشتر تقاضای گناهان وجود دارد این شخص بسیار کثیر النّور شونده است که از (مخالفت با تقاضای گناهان) ، انوار عبادت الله جلّ جلاله تهیّه می شوند .
نانهای محبّت الله مهیّا می شوند قُرمه های محبّت الله جلّ جلاله پخته می شود . بشرط اینکه شما کتم را نخورید یعنی بر تقاضاهای گناهان عمل نکنید .
شخصیکه که بر تقاضاهای گناهان عمل می کند آن ظالم، کَتَم ، چوب و هیزم را می خورد . هیزم برای خوردن نیست بلکه برای پختن است خداوند متعال تقاضای گناهان را برای پختن قُرمه یِ تقوا داده، نه برای خوردن ! بر آنها عمل نکنید، هیزمِ تقاضای گناهان را در آتش خوف الله تعالی بسوزانید , بعد از آن بدانید که آن کَتَمها و سرگینها ( یعنی تقاضاهای گناهان ) در تنور آمده سرخ شده الآن بوسیله آن ، انوار عبادت پیدا می شوند ، نانهای محبّت خدا پخته می شوند و از همین ، قُرمه های تقوی تهیّه می شود .
{ شهوت دنیا مثال گلخن است            
که از او حمّام تقوی روشن است }
کثیر الشّهوة به برکت مجاهده قویّ النّور می شود یک نکته ی مهمّی می گویم که در هر شخصی که مادّه ی تقاضاهای گناهان ، بیشتر باشد از آن شخص ، برای دین کار بیشتری گرفته می شود .
این نکته بسیار خاصّی است که می گویم ، کسانی که خداوند ( می خواهد برای دین ) از آنها کار بیشتری بگیرد به آنها تقاضاهای بسیار شدیدی هم داده می شود چونکه اگر مادّه ای نباشد چگونه کَتَم ساخته می شود لیکن به چنین افرادی یک چنین کمالی داده می شود که با وجود آن مادّه ی عظیم و شدید و کثیر ، ایشان غمِ پرهیز از گناهان را بر دل تحمّل می کنند غم مجاهده را برداشت می کنند پس شما در راه خدا تحمّل چنین غمی را بیاموزید . باز ان شاءالله تعالی تمام تقاضاهای گناهان به نور تبدیل می شوند ـ
آنکه با وجود تقاضاها از گناهان پرهیز می کند و این غم را برداشت می کند ، نَفْسش به مشقّت می افتد وقتی که به نَفْس ، غم و تکلیفی می رسد ، در روح نور پیدا می شود هرچه غم شدید تری به نَفْس برسد به همان اندازه نور بیشترو قویتری در روح پیدا می شود . لطفا این نکته را به دقّت گوش دهید .
مثلًا وقتیکه نَفْس یک کیلو غمِ تقاضای گناهان را برداشت کرد در روح یک کیلو نور پیدا می شود لهذا حالا ( که این مسئله واضح شد ) نیازی به گرفتن تعویذ نیست که به نزد کسی رفته بگویید که آقا به ما تعویذی بدهید که مادّه تقاضا ها از بین برود یا اینکه قرص کافور خورده خود را مخنّث کرده و مردانگی خود را از بین ببرید اینچنین چیزی یعنی خوردن کافور و قرص غیره را تصوّر هم نکنید اگرنبودن این مادّه مورد نظر و پسند الله جلّ جلاله می بود اصلا این مادّه را به ما نمی داد .
لهذا مولانا رومی رحمة الله علیه می فرماید: آفتابت بر حدثها می زند ای الله این خورشید آسمان ، مخلوق شماست این خورشید ، تمام نجاستهای زشت را و سرگینها را درجنگلها خشک کرده آنها را کَتَم درست می کند باز نانوا آنرا در تنور انداخته بوسیله اش نان تنوری می پزد و آن مادّه ی سیّال و رقیقی که به زیر زمین فرو می رود ، از آن کود ساخته می شود که آنرا در گلدانهای گلهای گلاب و یاسمن می ریزند که از آن گلِ گلاب ، یاسمن و گلهای خوشبوی دیگری پیدا می شوند ای الله وقتیکه شما می توانید از چیزهای نجس و پلید ، اشیاء خوشبو پیدا کنید و وقتیکه خورشید شما بر نجاست جانوران اثر می کند ما که انسانیم بنا بر این، شعاعهای خورشید رحمت خود را بر نجاستهای باطنی ما و بر مادّه های خبیث گناهان بینداز .
آنکه گل را شاهد وخوشبو کند              
هر چپی را راست ، فضل اوکند
وقتیکه خورشید دنیوی چنین حالتی دارد ، خورشید رحمت شما چه حالتی خواهد داشت .
چون خبیثان را چنین خلعت دهی وقتی که شما به چیزهای خبیث و ناپاک و به سرگینها و نجاستهای جانوران این خلعت گل ، یاسمن و خلعت و لباس گل می دهید!
من چه گویم طیّبین را چه دهی من نمی توانم بگویم که شما به بندگانِ پاکِ خود چه می دهید ؟
سلاطین دنیا از لذّتهای باطنی اولیاء الله بی خبرند به اولیاء الله چه می دهند ؟ چطور اخلاقی ، چه دل پر دردی و چگونه اشک ندامتی و ایشانرا به انواع و اقسام لذّتهای قرب خود می نوازند که تمام جهان از آن نا آگاهند من باز همین را می گویم که اگر پادشاهان ( از لذّت باطنی ) اولیاء باخبر شوند ، تاج خود را در قدمهای اولیاء الله انداخته ، خواهند گفت که به ما هم آن دردِ دل و محبّت الله را که الله جلّ جلاله به شما عطا فرموده تعلیم دهید .                             
سکینه چیست و در کجا نازل می شود
تا اینجا تمهید و مقدمه چینی بود حالا این آیه را ترجمه می کنم . الله جلّ جلاله می فرماید (هُوَ الَّذِیْ اَنْزَلَ السَّکِیْنَةَ فِیْ قُلُوْبِ الْمُْؤمِنِیْنَ ) او( الله ) ذاتی است که در دل عاشقانش سکینه را فرود می آورد .
سکینه چیست و چه علاماتی دارد ؟
در تفسیرش صاحب روح المعانی آنچه بیان می کند ان شاءالله آنرا عرض خواهم نمود
لیکن سکینه کجا نازل می شود ؟ و هواپیمای سکینه در کجا فرود می آید ؟( فِیْ قُلُوْبِ الْمُؤْمِنِیْنَ ) بر دل مؤمنان
معلوم شد که فرودگاه سکینه قلب مؤمن است .
موانع نزول سکینه بهمین خاطر بد نظری حرام است که اگر بد نظری کرد دل از سینه اش غایب شد و به نزد دلبران رسید وقتیکه فرودگاه از بین رفت ، هواپیما ی سکینه در کجا فرود آید ؟ «( دلبرت برده دلت را ، زان شدی بی دل کنون )» «( چون نداری دل ، کجا یابی تو آرام وسکون )» (مترجم) (از این جهت) هر وقت بی سکون خواهد بود ، وقتیکه دشمن فرودگاه را ویران می کند هیچ هواپیمایی در آنجا فرود نمی آید .
کسیکه (با چشم چرانی)نظر خود را خراب کرده دلش را ویران و ضایع کرد ، دلش دزدیده شد ، از راه چشم اجازت نامه دل ، به دست می آید ( یعنی وقتیکه چشم خود را حفاظت نکرده چشم چرانی کرد غیر الله فورًا از راهِ چشم به دلش داخل می شود ـ اگر او چشم خود را حفاظت می کرد به غیر الله اجازت نامه داده نمی شد و در این صورت غیر الله نمی توانست به دل راه یابد) حالا که بد نظری کرد دلی در سینه اش نیست .
خداوند متعال سکینه را کجا نازل کند ؟ به همین سبب اهل رومانتیک(عشق بازان) ، سکون و آرامشی ندارند چونکه ایشان همان فرودگاهی را از بین بردند که هواپیمای سکینه در آنجا فرود می آید که نامش دل است ، ایشان همین دل را تباه و ویران کردند باز سکینه می خواهد درکجا فرود آید؟ ادامه دارد. . .


درباره : مقالات اسلامى ,
بازدید : 249
[ 1393/01/01 ] [ 1393/01/01 ] [ محمدعمر ]
.: Weblog Themes By graphist :.

:: تعداد صفحات : 10 صفحه قبل 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 صفحه بعد

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
درباره وبلاگ

از هر خبری بی خبرم کن یارب که خبردار تو باشم هر کس زتو چیزی طلبد لیک من از تو طلبکار تو باشم

آرشيو مطالب
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 85 نفر
بازديدهاي ديروز : 38 نفر
كل بازديدها : 75,220 نفر
بازدید این ماه : 249 نفر
بازدید ماه قبل : 221 نفر
کل نظرات : 33 عدد
كل مطالب : 97 عدد
كل اعضا : 10 عدد
افراد آنلاین : 2 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک