اسـلامى وب
مردان خدا، خدا نباشند. . .                                         يك دم ز خدا، جدا نباشند. . .
قالب وبلاگ
نظر سنجی
مطالب islamiweb را چگونه ارزيابى مى كنيد؟
جستجو

آخرین ارسال های انمن

اوّل محرم تاریخ به شهادت رسیدن راد مرد بزرگ تاریخ اسلام، حضرت سیدنا عمر فاروق رضی الله عنه می‌باشد.

به همین مناسبت مناسب دیدیدیم ماجرای به شهادت رسیدن ایشان را از صحیح بخاری، کتاب المناقب، حدیث ۳۷۰۰ نقل نماییم.

 

ترجمه و توضیح مختصر برگرفته از درس 

حضرت شیخ الحدیث مولانا محمّد یوسف
حفظه الله می‌باشد.

عمرو بن میمون می‌گوید: پیش از این‌که ضربه‌ای بر حضرت فاروق اعظم وارد بشود، چند روز جلوتر من او را در شهر مدینه دیدم

که بر حضرت حذیفه بن یمان و عثمان بن حنیف وا ایستاد 

و از این دو تا بزرگوار محاسبه نمود؛

زیرا حضرت عمر این دو بزرگوار را فرستاده بود که بروید منطقه‌ی ایران را بررسی کنید

که آیا توان پرداخت این خراجی را که ما و شما بر سر آن‌ها مقرر کرده‌ایم،دارند یا این‌که از پرداخت آن عاجزاند؟ 

اگر زمین‌ها و محصولات کشاورزی فایده‌ی درستی ندهد، این بندگان خدا از کجا مالیات بپردازند،

این طور نباشد که بر آن‌ها تعدی و ظلمی پیش بیاید.

لهٰذا از آن‌ها پرسید: چه کار کردید، آیا احساس خطر نمی‌کنید که شما بر سرِ زمین‌های آن‌ها آن قدر خراج مقرر کرده‌اید که زمین نتواند از عهده‌ی پرداخت آن بر بیاید؟ 

زیرا در کشاورزی و محصولی که از زمین بر می‌آید، مقداری بذر، مقداری کرایه‌ی گاو و شخم، مقداری برای آبیاری است 

و باید مقداری برای خود صاحب زمین بماند تا بتواند تا فصل دیگر امرار معاش بکند. اگر ما آمدیم و نصف یا دو سومش را پرداختیم، 

پس آن بنده‌ی خدا قیمت بذر را از کجا بدهد؟ کرایه‌ی گاو و شخم زدن را از کجا بدهد؟ 

کرایه‌ی مزدورها را از کجا بدهد و خودش روزگارش را چه‌طور تا فصل آینده بگذراند؟ 

می‌بایستی آن مقدار خراج بر سر آن‌ها مقرر کرد که سهم هر یک تمام شده و برایش اضافه بماند تا بتواند مالیاتش را با دلخوشی پرداخت کند.

گفتند: ما این‌طور نکرده‌ایم که احساس خطر باشد؛ به اندازه‌ی توان زمین بر آن مالیات مقرر کرده‌ایم. این خراج با توجه به حاصلخیزی زمین،زیاد نیست. 

حضرت عمر گفت: بار دیگر بنگرید، آیا بر زمین‌ کشاورزی بیش از توانش خراج مقرر نکرده‌اید؟ گفتند: نه.

حضرت عمر گفت:اگر الله تعالى مرا سالم نگه داشت، من طوری بیوه‌زنان اهل عراق را بی نیاز می‌گذارم که بعد از من به مرد دیگری نیازمند نباشند؛ 

یعنی زمین و آب به آن‌ها می‌دهم که خود کفا شده و هزینه‌ی آن‌ها از خود زمین و آب بربیاید 

و نیازی نباشد که دست گدایی را پیش کسی دراز کنند.

بعد از این گفتگو سه روز گذشت، روز چهارم همین بود که بر ایشان ضربه وارد شد.
راوی می‌گوید: آن‌جا که بر حضرت فاروق اعظم ضربه وارد شد، 

در میان من و او کس دیگری جز عبدالله بن عباس واسطه نبود که حضرت عمر در محراب قرار گرفته بود، 

حضرت عبدالله بن عباس در صف اوّل و من در صف دوم قرار داشتم. عادت مبارکش این بود که وقتی در میان دو صف می‌گذشت، می‌فرمود:

استَوُوا؛ خودتان را راست کنید. وقتی که در آن‌ها خللی نمی‌دید، برای امامت پیش می‌رفت و گاهی سوره‌ی یوسف یا سوره‌ی نحل یا مانند این‌ها را در رکعت اوّل می‌خواند، هدفش این بود که رکعت اوّل طولانی‌تر باشد تا مردم از خواب بلند شده، وضو بگیرند و به نماز برسند.

به محض این‌که تکبیر گفت، شنیدم که می‌گفت: قَتَلَنِی – أَوْ أَکَلَنِی – الکَلْبُ؛ سگ مرا کُشت ـ یا گفت: مرا خورد ـ
[۱]

پس آن غلام بر سر او با کارد دو طرفه‌ای که هر دو طرفش بُرنده بود، حمله کرد.

بعد از زدن حضرت عمر، در برگشت هر کس را که در سمت راست و چپ می‌دید، می‌زد، سیزده نفر مجروح شد که هفت نفر شهید شدند و شش نفر دیگر باقی ماندند. پس وقتی که این وضعیت را دیدند، 

مردی از مسلمانان چادرش را بر سر او انداخت و او را گرفت.



ادامه مطلب

درباره : حكايات صحابه ,
بازدید : 441
[ 1393/02/15 ] [ 1393/02/15 ] [ محمدعمر ]

حضرت علي درسال 35 هجري پس از شهادت خليفه سوم عثمان به خلافت رسيد و به مدت 5 سال خلافت كرد و در تاريخ 19 رمضان سال 40 هجري بدست عبدالرحمن بن ملجم در كوفه شربت شهادت را نوشيدند وبا شهادت علي خلافت راشده كه از ابوبكر صديق شروع شده بود به پايان رسيد و درنزديك كوفه مدفون گرديد خدا ازايشان راضي باد.

احوال قبل از اسلام و در حال اسلام


علي در ايام بچگي يعني قبل ازبلوغت مشرف به اسلام شد بعضي مورخين سنش را در آن زمان 10 سال و بعضي دگر 9 سال نوشتند و به گفته حسن بن زيد نواده امام حسن به علت كم سني از بت پرستي محفوظ ماند. ايشان بعد از خديجه از همه زودتر مشرف به اسلام گشت.

روزي ابوطالب علي را به همراه پيامبر ديد داشت نماز مي خواند پرسيد چكار مي كني حضرت رسول خدا ضمن جواب دادن او را نيز به اسلام دعوت دادند ابوطالب گفت ميدونم كار شما بد نيست اما بخدا قسم من نمي توانم پا بالا و سر پائين كنم يا سر بالا و سر پائين كنم حضرت علي اغلب اين جمله پدر را ياد آوري ميكرد و ميخنديد.

علي قد كوتاه و داراي جسم فربه و شكم بزرگ بود ريشش بقدري گنجان بود كه سينه اش در زير آنها پنهان مي شد. رنگش سفيد گندمي بود در حيات حضرت فاطمه ازدواج مجدد نكرد اما بعد وفات شان ازدواج كرد.

فرزندانش از فاطمه زهرا عبارتند از حسن حسين و زينب و ام كلثوم. و از همسران ديگر بيش از 20 تا فرزند داشته از جمله آنها ابوبكر عمر عثمان محمد اكبر و عباس اشاره نمود و نسل ايشان از حسن حسين محمد اكبر عباس و عمر ادامه پيدا كرد.

علي زندگي فوق العاده زاهدانه اي داشت و در اتباع از رسول خدا حريص بود و خوش طبعي از اخلاق ايشان بود.

                                      

فضايل حضرت علي

درباره فضيلت خليفه چهارم حضرت علي روايت بيشماري وجود دارد كه مختصرا به آنها اشاره مي كنيم

1_هنگام هجرت پيامبر او را با چادر خود پوشانيد و بر رختخواب خود خوابانيد و اماناتي را كه از مردم دست ايشان بود به علي داد تا به صاحبان شان بدهد و به اين شكل پيامبر هجرت فرمود و وارد مدينه شد.

2_در غزوه بدر براي دفاع از اسلام كارهاي بزرگي انجام داد بسياري از كفار را به هلاكت رساند.

3_ در غزوه احد خدمات با ارزشي انجام داد زمانيكه خبر شهادت پيامبر منتشر گرديد و همه را پريشان كرد سپس واضح گرديد كه رسول خدا در فلان جا تشريف دارد از جمله ياراني بود كه سبقت گرفت و خودشو به پيامبر رساند.

4_در تمام غزوات جز تبوك شركت داشت هنگام غزوه تبوك پيامبر او را در مدينه گذاشت.

5_ در سال 9 هجري وقتي پيامبر حضرت ابوبكر صديق را امير حج تعيين كرد و به مكه فرستاد بعد سوره برائت نازل شد براي تبليغ پيامبر علي را مامور ساخت.

6_ زمانيكه پيامبر از دنيا رحلت فرمودند غسل ايشان با علي بود.

7_هنگام خلافت خليفه اول ابوبكر صديق در جلسات عمومي رضايت خويش را اعلام كرده و مي فرمود صديق را رسول خدا امام نماز ما گردانيد پس كسي را كه رسول خدا امام دين ما قرار داده امام دنياي ما نيز هست.

8_در ايام خلافت خليفه دوم حضرت عمر ايشان وزير بودند علي با عمر محبت قلبي بسيار زيادي داشتند.

9_ زمانيكه منافقين خانه  عثمان را محاصره كردند علي براي حمايت از ايشان دو فرزندش حسن و حسين را فرستادند و زمانيكه عثمان شهيد شد علي خيلي صدمه ديد پريشان شد و درمدح عثمان سخناني ايراد فرمود

خلافت علي 

در دومين روز شهادت عثمان با ايشان بيعت شد در مدينه هر چي مهاجر و انصار وجود داشت همه با ميل خودشان بر دست ايشان بيعت كردند ابتدا اهل شام خلاف او را قبول نداشتند خيال كردند بيعت تمام مهاجرين و انصار بنابر جبر از طرف باغيها بوده است.

در ايام خلافت علي متاسفانه جهاد با كفار كه از زمان رسول خدا شروع شده بود و تا زمان عثمان ادامه داشت كاملا متوقف گشت و فتوحات اسلامي يا گسترش حاكميت مسلمانان در زمان خلافت ايشان قدمي به جلو نرفت.

علت اين عقب ماندگي اختلاف داخلي مسلمانان بود.

سه جنگ رخ داد اول جنگ جمل كه در آن با حضرت مادر مومنان عايشه صديقه و حضرت طلحه و زبير بود دوم جنگ صفين كه در آن با حضرت معاويه و اهل شام بود. سوم جنگ نهروان كه در آن با خوارج مقابله شد فقط جنگ سوم از نظر تمام صحابه پسنديده بود اما جنگ جمل و صفين را اكثر صحابه پسند نكردند.

بعنوان مثال وقتي حضرت علي حضرت عبدالله بن عمر را براي رفاقت خويش دعوت داد و تعلقات و دوستي كه با پدرش حضرت عمر داشت بيان كرد در جوابش نوشت اي ابوالحسن ( كنيه علي) قسم بخدا اگر شما دستور دهيد كه دست در دهان اژدها بگزارم من حاضرم اما اگر شما بخواهيد كه من شمشير را بر سر گوينده لااله الا الله بردارم اين كار از دست من بر نمياد و به همين طريق بسياري از ياران پيامبر خودشان را از هر دو طرف جنگ كنار كشيدند.

جنگ جمل

اين جنگ در ماه جمادي الآخر سال 36 هجري رخ داد درحكايت اين جنگ بسياردروغ و افترات بسته شده است. اصل ماجرا از اين قراراست.

باغيها يا مفسدان وقتي حضرت عثمان را شهيد كردند و حضرت طلحه و زبير را مجبور كردند با حضرت علي بيعت كنند. طلحه و زبير از مدينه به خدمت مادر مومنان عايشه حاضر شدند و ماجراي شهادت عثمان را بيان كردند گفتند در مدينه خون عثمان ريخته شده و فتنه بر پاست باغيها سود جوئي مي كنند و ما مصلحت و امنيت شهر را ميخواهيم .

مصلحت از نظر علي اين بود كه فعلا در مورد قصاص قاتلين سكوت اختيار كرد اما مصلحت از نظر طلحه و زبير اين بود كه اول بايد قاتلين قصاص شوند تا باغيها قدرت بيشتري نگيرند.

حضرت عايشه از شركت در مشاجرات اول انكار ورزيد اما طلحه و زبير با تلاوت آياتي از قرآن كه در آن دستور داده شده تا بين مسلمين اصلاح شود بالآخره حضرت عايشه با راي ايشان موافقت كردند و تصميم گرفتند تا زمانيكه از نيروهاي باغيها در مدينه كاسته نشده نبايد به مدينه رفت و سعي كنيم حضرت علي را بنحوي از وسط باغيهاي مفسد جدا كنيم و قصاص حضرت عثمان نيز گرفته مي شود چنانچه بعد اين تصميم عازم بصره شدند.

مفسدان وقتي از اين تصميم با خبرشدند ماجرا را به شكل ديگري براي علي بيان كردند مثلا گفتند اينها تصميم گرفتند تا شما را از حكومت بركنار كنند هدف شان اختلاف در صفوف مسلمين بود .

لذا علي هم باور كرد و رفتند بصره.

حسن حسين عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس با اين لشكر كشي موافق نبودند اما راي شان پزيرفته نشد.

وقتي قشون علي نزديك بصره رسيد جناب قعقاع را بطور قاصد پيش حضرت طلحه و زبير فرستاد قعقاع ابتدا با حضرت عايشه ديدار كرد ايشان صراحتا عرض كردند هدف من فقط اصلاح است كه به نحوي اين فتنه و فساد از بين بره و امنيت تامين شود بعد با طلحه و زبير ملاقات كرد آنها نيز گفتند ما فقط خواستار قصاص قاتلين عثمان هستيم قعقاع در جواب گفت اين كار بدون علي امكان پذير نيست بنابر اين با علي يكجا شويد و متفقا براي اين كار چاره انديشي كنيد.

اين توافق مورد پسند حضرت طلحه و زبير واقع شد حضرت قعقاع بشارت صلح را به محضر حضرت علي آورد ايشان هم خيلي خوشال شدند و تا سه روز ارتباط مكاتبه اي داشتند روز سوم هنگام شام توافق شد كه فردا صبح طلحه زبير با علي ديداركنند اما به شرطي كه كسي از اين مفسدان با خبر نشود.

اين امر براي مفسدان ناگوار بود زيرا آنها بااليقين ميدانستند اگه در ملاقات علي با آنها حضور نداشته باشند صلح بوقوع خواهد پيوست و نتيجتا مفسدان به هدف شان نخواهند رسيد. بنابراين درصدد برآمدند راهي پيدا كنند تا اين صلح امكان پذیر نشود.

منافق مشهور عبدالله بن سبا بنيانگذار مذهب روافض در راس مفسدان بود دستور داد امشب جنگ را آغاز كنيد و بعد به اطلاع علي برسانيد كه گروه مقابل آغازگر جنگ است چنانچه همينطور شد باغيان مفسد آخر شب جنگ را آغاز كردند و طرف مقابل نيز به حمله آنان پاسخ دادند و در گروه علي ندا برآمد كه طلحه و زبير عهدشكني كردند و همينطور در طرف مقابل آواز برآمد علي عهدشكني كرده است با اين تدبير شوم منافقين توانستند معركه بزرگي برپا كنند.

حضرت طلحه در ميدان شهيد شد حضرت زبيراز جنگ خودشو كنار زد و برگشت در راه شخصي بنام (ابن جرمز) او را شهيد كرده به اميد اينكه حضرت علي به او انعام خواهد داد به محضر علي آمد و گفت اميرالمومنين ترا مبارك باد كه دشمن ترا به قتل رساندم حضرت علي پرسيد كه كي را؟ جواب داد زبير را

آنحضرت فرموند كه ابن جرمز من ترا به جنهم بشارت ميدهم ابن جرمز با تعجب گفت عجب انعامي دادي علي فرمود من چكار كنم رسولخدا فرموده كه (يا علي بشرقاتل ابن صفيه باالنار) يعني اي علي كسيكه عمه زاده مرا به قتل برساند به جنهم بشارت بده حضرت زبيرعمه زاده رسولخدا بود ابن جرمز بدبخت با شنيدن اين بشارت تلخ خود كشي كرد حضرت علي با ديدنش الله اكبر گفت و فرمود ببينيد گفته رسولخدا راست شد.

بعد از پايان جنگ حضرت علي و امام حسن و عبدالله بن عباس در ميدان جنگ براي ديدن اجساد كشته شده ها رفتند حضرت حسن با ديدن يك جسد آوازداد ( ياابت والله فرخ قريش ) يعني اي پدرقسم بخدا نوجواني از قريش اينجا افتاده است، علي پرسيد كيست جواب داد محمد بن طلحه فرمود ( والله كان شابا صالحا ) بخدا قسم جوان نيكوكاري بود.

در ادامه گذر حضرت علي بر حضرت طلحه واقع شد آنرا ديده نشست كنارش و فرمود اي ابومحمد كاش من بيست سال قبل ميمردم و سپس دست حضرت طلحه را گرفتند و بوسيدند و فرمودند كه اين همان دستي است كه از رسولخدا بلاها را دفع كرده است. ( تطهيرالجنان )

وقتي آخرين لحظات مرگ حضرت طلحه فرا رسيد شخصي از كنارش گذشت از او پرسيد از كدام لشكر هستي گفت از لشكر حضرت علي فرمود خوب است دست بده تا من بر دست تو براي علي بيعت كنم چنانچه بعد از بيعت جان داد حضرت وقتي اين خبر را شنيد تكبير گفت و فرمود كه خدا نخواست حضرت طلحه بدون بيعت داخل بهشت شود.

بعضي اوصاف علي 

روزي حضرت معاويه در زمان خلافت خويش از ضرار اسدي كه يكي از دوستان حضرت علي بود خواست كه از اوصاف علي بگويد او عرض كرد اي اميرالمومنين بشنو بخدا قسم علي مرتضي خيلي نيرومند بود، سخنانش جامع بودند و با انصاف حكم صادر ميكرد، علم بسيار زيادي داشتند، و حكمت يكي از ويژگيهايش بود. از دنيا و لذتهايش نفرت داشت و با تاريكي شب انس ميگرفت و بسيار گريه ميكرد.

و سعي ميكرد بهترين لباسش كم هزينه و لذيذترين غذايش ساده باشد.

زندگي معمولي مثل بقيه داشتند و هرگاه سوالي ازش مي كرديم جواب ميداد.

به افراد اهل دين احترام ميگذاشت و فقرا را در كنار خود مي نشاند.

بخداقسم گاهي وقتها او را ميديدم ريش مبارك خود را گرفته و مثل مار گزيده اي بيقرار مي شد و با صداي دردناكي گريه ميكرد، و مي فرمود اي دنيا برو يكي ديگر را فريب بده نه من را چرا پيش من ميائي و ترغيبم مي كني، همانا من ترا سه طلاق دادم كه هيچ وقت در آن امكان بازگشت وجود ندارد، عمر تو كوتاه است و قدر و منزلتت حقير و ناچيز.

افسوس كه توشه آخرت كم و سفرش طولاني و راهش وحشتناك است.

حضرت معاويه با شنيدن اين صحبتها شروع به گريه كرد و گفت خدا رحمت كند ابوالحسن ( علي ) را واقعا همينطور بود كه گفتي .

بعد پرسيد از شهادت علي چقدر سختي ديدي او گفت مانند مادري كه يك فرزند داشته باشد و او يكي را در دامنش ذبح كنند.

زهد و تنگي معيشت آن جناب دررحدي بود كه از شنيدن آن آدم گريه اش مياد و دل از دنيا سرد مي شود.

بعضي ازسخنان زرین علي

مي فرمود بر بنده لازم است كه جز خداي خويش از كسي توقع نداشته باشد و بغير از گناهان خويش ترس از كسي نداشته باشد.

2_ مي فرموند اگر كسي نسبت به چيزي نا آگاه باشد نبايد در ياد گرفتن آن خجالت بكشد ، همينطور اگر از كسي چيزي سوال شود و جواب را بلد نباشد بدون خجالت بگويد خدا بهتر ميداند.

3_ مي فرمود مبارك باد كسي را كه گمنام باشد او ديگران را بشناسد اما مردم او را نشناسند اين قبيل افراد چراغ هدايت هستند از بركات اينها فتنه ها برطرف مي شود و خدا آنان را در رحمت خويش داخل ميگرداند.

4_ روزي در گورستان نشسته بود شخصي سوال كرد چرا اينجا نشستيد ، گفت اينها همسايگان خوبي هستند، بياد كسي نيستند و ما را بياد آخرت مي اندازند.

5_ مي فرموند هر انسان در زير زبان خود پنهان است

6_ مي فرمود زبان هر كس شيرين باشد برادران او زياد خواهند شد.

7_ مي فرمود نگاه نكنيد گوينده كيست بلكه دقت كنيد سخن او چيست.

8_ ياران پيامبر هر چي بودند رفتند وظيفه ما عمل كردن به دين است نه اختلاف.

9_ اختلاف به نفع هيچ كس نيست اما وحدت قدرت و شوكت مسلمين را بيشتر ميكند.

10_ اختلاف و بدگوئي علاوه بر اينكه در شان مسلمان نيست باعث آزار دادن اهل بيت مي شود.

11_ بهترين مسلمان از نظر علي كسي است به دو ستون دين چنگ بزند، قرآن و سنت. يعني از خدا و پيامبر اطاعت نمايد تا قبرش خراب نشود.

12_ بجز اطاعت از قرآن و سنت هيچ عمل ديگري باعث نجات نخواهد بود روضه خواندن فايده ندارد.

13_ ياران پيامبر مسافر بودند و به مقصد رسيدند و كامياب شدند ما هم مسافريم و نياز داريم به مقصد با موفقيت برسيم نه با ذلت.

14_ انسان عاقل كسي است كه بجاي عيب ديگران در فكر عيب خودش باشد تا رسوا نشود پيش خدا.

15_ طبق دستور قرآن محبت با تمامي ياران پيامبر جزو ايمان ماست ايمان بدون محبت اصحاب قبول نيست ( فان آمنوا بمثل ماآمنتم به فقدهتدوا وان تولوا فانما هم في شقاق)                       

16_ خدا از اصحاب پيامبر در قرآن اعلان رضايت كرده ( لقد رضي الله عن المومنين الخ ) پيامبر خدا نيز راضي بوده خودشان با هم محبت داشتند پس ما اين وسط چرا خودمان را خسته مي كنيم ؟

منبع:وا اسلاماه



درباره : حكايات صحابه ,
برچسب ها : زندگينامه حضرت علي مرتضي"حضرت علي(كرم الله وجهه)"حضرت علي مرتضي"حضرت علي بن ابوطالب"فضايل حضرت علي مرتضي"خلافت حضرت علي مرتضي"عبدالله بن سبا"واقعه جنگ جمل"سخنان زرين حضرت علي"اوصاف حضرت علي ,
بازدید : 948
[ 1393/02/01 ] [ 1393/02/01 ] [ محمدعمر ]

حقوق حضرت عمر فاروق(رض) از بيت المال:

حضرت عمر رضی الله عنه قبل از خلافت تجارت ميكرد. 

وقتي كه خليفه شد، براي او از بيت المال حقوقي تعيين كردند.

او در آغاز كارش مردم را جمع كرد و فرمود: من پيش از اين تجارت ميكردم، حالا كه شما مرا به اين كار مشغول كرديد، از چه طريقي امرار معاش كنم؟

مردم هر كدام مقدار مختلفي را از بيت المال براي او پيشنهاد كردند، حضرت علي-كرم الله وجهه- خاموش نشسته بود. حضرت عمر(رض) از او پرسيد:نظر شما چيست؟ او فرمود:

مقدار متوسطي كه تو و اهل تو را كفايت كند.

حضرت عمر اين پيشنهاد را پسنديد و حقوق متوسطی براي ايشان تعيين شد.

روزي حضرات علي عثمان زبير و طلحه-رضي الله تعالي اجمعين- و افراد ديگري با هم نشسته بودند و ضمن گفتگو پيشنهاد كردند كه حقوق حضرت عمر بايد اضافه شود، چون در معاش او تنگي پيش مي آيد.

ولي هيچكس جرأت نداشت اين مسئله را با حضرت عمر در ميان بگذارد.

بنابراين نزد دخترش حضرت حفصه-رضي الله عنها- كه همسر آنحضرت(ص) و از امهات المؤمنين بود رفتند تا از طريق او اجازه و موافقت حضرت عمر را در اين مورد كسب كنند.

پس از طرح اين پيشنهاد، به او گفتند كه اسامي آنها را به حضرت عمر نگويد.

وقتي حضرت حفصه اين مسئله را با حضرت عمر در ميان گذاشت، بر چهره ايشان آثار خشم و غضب ظاهر شد و گفت: چه كساني اين پيشنهاد را مطرح كرده اند؟

حضرت حفصه گفت: اول بايد نظر شما را بدانم.

حضرت عمر گفت: اگر اينها را مي شناختم، چنان سزايشان مي دادم كه بر صورت هايشان نشان پيدا مي شد.

تو به من بگو اي حفصه! بهترين لباس آنحضرت(ص) در خانه تو چه بود؟

او گفت: دو قطعه پارچه بود كه آنحضرت(ص) آنها را معمولا روز جمعه يا وقت آمدن مهمان، مي پوشيد.

باز از او پرسيد: بهترين غذاي او كه ميل مي فرمود چه بود؟

عرض كرد: غذاي ما نان جو بود، ما بر روي نان گرم، ته مانده قوطي روغن را خالي مي كرديم و نان را با آن چرب مي كرديم.آنحضرت(ص) از آن ميل مي فرمود و به ديگران نيز مي داد.

حضرت عمر پرسيد: بهترين رختخوابي كه در خانه تو براي آنحضرت (ص) پهن مي شد، چه بود؟

حضرت حفصه گفت: يك پارچه كلفتي بود كه در تابستان آن را چهارلايه كرده روي آن مي خوابيديم و در زمستان بر يك قسمت آن مي خوابيديم و قسمت ديگرش را بالاي خود مي انداختيم.

آنگاه حضرت عمر به حفصه فرمود: اي حفصه به آن ها بگو كه حضرت پيامبر(ص) با طرز عمل خود حدي را مقرر فرمود و به اميد آخرت(به همان حد) اكتفا نمود. من نيز از ايشان اتباع مي كنم.

مثال من و مثال دو دوست من (حضرت پيامبر-ص- و حضرت ابوبكر-رض-) مانند آن سه نفر مي باشد كه به يك راهي رفتند. نفر اول توشه اي برداشت و رفت و به مقصد رسيد. نفر دوم نيز از او اتباع كرد و طبق روش او رفتار نمود، او نيز به نفر اول رسيد. باز نفر سوم حركت آغاز كرد. اگر طبق روش آن دو نفر قبلي برود پس به آنها خواهد رسيد و اگر خلاف روش آنها برود هرگز به آنها نخواهد رسيد.

توضيح: اين حال شخصيتي است كه پادشاهان دنيا از شنيدن نامش مي لرزند با چنين وضعيت زاهدانه اي زندگي خود را به پايان برد. يك بار خطبه مي خواند و ازار او دوازده پيوند داشت. يكي از آنها پوست بود.

يك بار براي نماز جمعه دير تشريف برد. وقتي به مسجد رسيد، از مردم معذرت خواهي كرد كه به سبب شستشوي لباس دير شده است سپس فرمود: چون به غير از اين لباسها، لباس ديگري نداشتم.

روزي حضرت عمر غذا مي خورد، غلامش آمد و گفت: عتبه بن فرقد آمده و اجازه ورود مي خواهد. به او اجازه داد وبراي خوردن غذا او را به نزد خود فرا خواند. او آمد و شريك شد، ديد كه غذا به قدري خشك است كه از گلو فرو نمي رود گفت: غذاي آرد الك شده نيز پيدا ميشود!

حضرت عمر فرمود: آيا همه مسلمانان مي توانند آن را پيدا كنند و بخورند؟ او گفت: همه نمي توانند. فرمود: حيف است! تو مي خواهي همه لذتها را در دنيا تمام كنم؟

از اينگونه واقعات صدها و هزارها، بلكه صدها هزار واقعه از بزرگان وجود دارد كه حالا نه عمل به آنها از هر كس ساخته است و نه هر شخص مكلف به آن است، زيرا نيروي ايمان ضعيف شده و به همين علت تحمل چنين رياضت ها خيلي دشوار است و بزرگان دين اجازه چنين مجاهدتهايي را كه به سبب آن ضعف جسماني پيدا شود، نمي دهند. براي اينكه قواي مردم اين زمان از ابتدا ضعيف است خداوند متعال به آن بزرگواران(صحابه كرام)قوت جسماني نيز عطا فرموده بود.

البته لازم است تمنا و آرزوي اتباع آنها را داشته باشيم تا شايد در راحت طلبي ما مقداري كاهش بيايد و در ما تواضع و اعتدال پيدا شود؛ زيرا ما بيش از هر وقت در لذتهاي دنيا، در حال ترقي هستيم و هر شخص به سوي ثروتمندتر از خود نگاه مي كند و در همين حسرت مي ميرد كه فلان شخص از من مال و منال بيشتري دارد.

منبع:فضايل اعمال

تأليف: شيخ الحديث مولانا محمدزكريا كاندهلوي(رح)



درباره : حكايات صحابه ,
برچسب ها : حضرت عمر"فاروق اعظم"بيت المال"حضرت فاروق اعظم"دوران خلافت"حضرت عمر فاروق"قبل از خلافت"تجارت ,
بازدید : 214
[ 1393/01/28 ] [ 1393/01/28 ] [ محمدعمر ]

حضرت ابوبكر(رض) با پارچه فروشي امرار معاش مي كرد.

وقتي خليفه شد،حسب معمول هنگام صبح چند چادر به دست گرفته براي فروش آن به بازار رفت، در راه، حضرت عمر(رض) با او ملاقات كرد. و از او پرسيد:كجا مي روي؟ فرمود: به بازار مي روم.

حضرت عمر(رض) گفت:اگر تو به تجارت مشغول شوي، كار خلافت چگونه انجام مي شود؟

حضرت ابوبكر(رض) فرمود:پس اهل و عيال را از كجا غذا بدهم؟

حضرت عمر(رض) گفت: بيا برويم پيش ابوعبيده(رض) كه آنحضرت(ص) به او لقب امين داده است.

او براي تو از بيت المال چيزي تعيين مي كند. هر دو نزد ابو عبيده رفتند. او براي حضرت ابوبكر به اندازه آنچه كه به يك مهاجر متوسط مي رسيد، از بيت المال مقرر نمود.

روزي همسرش گفت: دلم آرزوي خوردن شيريني دارد. حضرت ابوبكر گفت: من پول ندارم كه بخرم. همسرش گفت: ما از خوراك روزانه خود كمي پس انداز مي كنيم، بعد از چند روز اينقدر جمع مي شود كه شيريني بخريم.

حضرت ابوبكر صديق(رض) به او اجازه داد، پس از چند روز مقداري پول جمع شد.

حضرت ابوبكر گفت:معلوم مي شود اينقدر پول كه جمع شده اينها از بيت المال اضافه به ما مي رسد.

لذا آنچه را كه همسرش جمع كرده بود، به بيت المال برگرداند و براي آينده همانقدر كه روزانه همسرش پس انداز كرده بود، از حقوق خود كم كرد.

توضيح: خليفه رسول خدا با اين بزرگي اش در آغاز تجارت ميكرد و تجارت براي رفع ضروريات او كافي بود.

چنانكه در بخاري از حضرت عايشه(رضي الله عنها) روايت شده كه چون ابوبكر به خلافت برگزيده شد، فرمود: قوم من مي داند كه پيشه و كسب و كار من تجارت بود و براي اهل و عيال من ناكافي نبود، ولي حالا به سبب خلافت در كار مسلمانان مشغول هستم لذا خوراك اهل و عيال من از بيت المال تعيين مي شود. و باز چون حضرت ابوبكر نزديك به وفات شد، حضرت عايشه را وصيت كرد كه از وسايل مورد نيازش، آنچه از بيت المال است آن را به خليفه بعدي تحويل بدهند.

حضرت انس مي فرمايد: نزد او نه ديناري بود و نه درهمي، يك شتر براي شير، يك ليوان و يك خادم بود و در بعضي روايات يك چادر كه هنگام خواب روي خود مي انداخت و يك چادر كه زيرانداز او بود، هم آمده است.

اين اشياء وقتي به حضرت عمر در وقت خلافتش تحويل داده شد، فرمود: الله بر ابوبكر رحم كند كه با اين كارش كسي را كه بعد از او خليفه مي شود، در مشقت انداخت.

منبع:فضايل اعمال

تأليف: شيخ الحديث مولانا محمدزكريا كاندهلوي(رح)



درباره : حكايات صحابه ,
برچسب ها : حضرت ابوبكر صديق"حضرت ابوبكر"حقوق"بيت المال"دوران خلافت"ساده زيستي ,
بازدید : 345
[ 1393/01/19 ] [ 1393/01/19 ] [ محمدعمر ]
حمايت و پشتيباني ابوبكر رضی الله عنه از پيامبر اكرم صلی الله علیه و سلم

جرأت و شجاعت، از ديگر ويژگي‌هاي ابوبكر رضی الله عنه بود كه او را از ديگران، متمايز و متفاوت مي‌ساخت. او، در راه حق از هيچ چيزي نمي‌هراسيد و در مسير نصرت دين خدا، فعاليت ديني و هم‌چنين حمايت و پشتيباني از رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم ، از هيچ سرزنش و توبيخي متأثر نمي‌شد.

عروه بن زبير مي‌گويد: از عبدالله بن عمرو بن عاص خواستم كه برايم از شديدترين رفتارهاي مشركان با رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم ، بگويد؛ او، گفت: پيامبر اكرم صلی الله علیه و سلم در كنار كعبه نماز مي‌خواندند كه عقبه بن ابي‌معيط آمد و لباس را در گردن آن حضرت صلی الله علیه و سلم آويخت و به‌قدري كشيد كه نزديك بود رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم خفه شوند. ابوبكر رضی الله عنه به سوي عقبه شتافت، شانه‌هايش را گرفت و او را از پيامبر اكرم صلی الله علیه و سلم دور كرد[1] و گفت: { أَتَقْتُلُونَ رَجُلا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ }(غافر-28)

يعني: «آيا مي‌خواهيد مردي را بكشيد به اين خاطر كه مي‌گويد: پروردگار من، الله است؟»


ادامه مطلب

درباره : حكايات صحابه ,
برچسب ها : حضرت ابوبكر صديق ,
بازدید : 259
[ 1393/01/15 ] [ 1393/01/15 ] [ محمدعمر ]
نویسنده‌: عبدالمنعم‌ هاشمی عایشه [22] «سه شب تو را در خواب دیدم که فرشته تو را در حالی که در پارچه‌ای ابریشمی ‌پیچانده شده بودی، نزد من می‌آورد، من پارچه را از چهره‌ات برداشتم دیدم که تو هستی، و گفتم: اگر از جانب خدا است این کار انجام خواهد گرفت»[23].

ادامه مطلب

درباره : حكايات صحابه , مقالات اسلامى ,
برچسب ها : حضرت عايشه صديقه , امهات المومنين ,
بازدید : 251
[ 1393/01/06 ] [ 1393/01/06 ] [ محمدعمر ]

چون ابوبكر آيت توفيق شد

با چنان شه صاحب  و صديق شد

چون عمر شيداى آن معشوق   شد 

حق و باطل را  چو دل فاروق شد

چون كه عثمان آن عيان را عين گشت 

نور فايض بود و ذى النورين گشت ‏

چون ز رويش  مرتضى شد درفشان 

گشت او شير خدا در مرج جان



ادامه مطلب

درباره : حكايات صحابه , اشعار و ابيات اسلامى ,
برچسب ها : حضرت ابوبكر , صديق اكبر ,
بازدید : 357
[ 1393/01/02 ] [ 1393/01/02 ] [ محمدعمر ]

عمرفاروق: به اندیشه مولوی عمر فاروق از آنکسانی بود که همه عمر را کمر بسته در خدمت پیامبر حاضر بود و به قولی عمر به مانند شمشیر بران و برهنه ای در دستان رسول بود که در صورت امر آن حضرت بدون تامل به اجرا می آمد:



ادامه مطلب

درباره : حكايات صحابه , اشعار و ابيات اسلامى ,
برچسب ها : حضرت عمر فاروق , حضرت فاروق اعظم ,
بازدید : 443
[ 1393/01/02 ] [ 1393/01/02 ] [ محمدعمر ]
عثمان پسر عفان نزد مولوی معروف است به همان لقب که وی با ازدواج با دو نور چشم رسول خدا صلی الله علیه وسلم  آن را کمایی کرده که صاحب دو نور یا ذی النورین گفته می شود و مولوی در این موضع چنین فرموده است:

ادامه مطلب

درباره : حكايات صحابه , اشعار و ابيات اسلامى ,
برچسب ها : حضرت عثمان , ذي النورين , داماد رسول الله ,
بازدید : 306
[ 1393/01/02 ] [ 1393/01/02 ] [ محمدعمر ]
علی مرتضی: حکایت عمر و علی در سراسر مثنوی و دیوان شمس آمده است و مولوی این دو را در هر جایی در نمایه های ادبی، اجتماعی، اخلاق، عدالت، شجاعت و فداکاری و در ابیات پراکنده و قصائد جدا گانه گنجانیده است. و اما سخن از مرتضی علی شیر خدا- افتخار

ادامه مطلب

درباره : حكايات صحابه , اشعار و ابيات اسلامى ,
برچسب ها : حضرت علي مرتضى , شير خدا , فاتح خيبر ,
بازدید : 297
[ 1393/01/02 ] [ 1393/01/02 ] [ محمدعمر ]
.: Weblog Themes By graphist :.

:: تعداد صفحات : 2 1 2 صفحه بعد

اعضاء
ورود کاربران

رمز عبور را فراموش کردم ؟



عضویت در سایت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
درباره وبلاگ

از هر خبری بی خبرم کن یارب که خبردار تو باشم هر کس زتو چیزی طلبد لیک من از تو طلبکار تو باشم

آرشيو مطالب
آمار سایت
بازديدهاي امروز : 89 نفر
بازديدهاي ديروز : 38 نفر
كل بازديدها : 75,224 نفر
بازدید این ماه : 253 نفر
بازدید ماه قبل : 225 نفر
کل نظرات : 33 عدد
كل مطالب : 97 عدد
كل اعضا : 10 عدد
افراد آنلاین : 1 نفر

تبادل لینک

خرید بک لینک